1- حمله بردن به ياران امام(ع) و پايگاه هاى او و آزردن آنان و از ميان برداشتن آثار شيعيان، تا بيش از پيش آنان را دچار وحشت کند و خوار گرداند. او به اين اعمال دست زد و تا بدانجا پيش رفت كه قبر امام حسين(ع) را ويران ساخت و آثار آن را از ميان برد. (1)
2- امام(ع) را از پايگاه هاى او دور ساخت تا مقدمه آواره ساختن و پراكندن پايگاه هاى ايشان باشد، و سازماندهي آن را از بين ببرد و آنان را از پيروزى نا اميد گرداند. متوكل دريافت كه اگر امام هادى(ع) از مراقبت او دور باشد يعنى در مدينه بماند، براي دولت او خطر بسياري خواهد داشت. پس دستور داد آن بزرگوار را به سامره بياورند تا حركات و سكنات ايشان را تحت نظارت داشته باشند.
متوكل به امام(ع) نامهاى نوشت و او را دعوت كرد كه با هر كس از خانواده و دوستان خود كه بخواهد به سامره بيايد. متوكل به نحوى به اين اقدام دست زد كه امت بر او نشورد. اين روش همان بود كه خليفگان پيش از او نيز عمل كردند. مامون نيز با حضرت رضا(ع) همچنين با حضرت جواد(ع) به همين روش اقدام نمود و كوشيد آنان در محيط دستگاه دولت به سر برند تا زير نظر نگاهبانان قصر باشند.
متوكل به وسيله يحيى بن هرثمه، يكى از فرماندهان ارتش خود، نامهاى به امام فرستاد و سپاهى با يحيى همراه كرد تا به مدينه روند و فرمان داد تا خانه امام را بازرسى كنند و در پى مدركى باشند كه امام را محكوم به توطئه و اقدام عليه دولت او كند، سپس او را به سامره آوردند.
وقتى مردم مدينه از موضوع آگاه شدند، سر و صدا راه افتاد و عمل«پسرهرثمه» را محكوم داشتند تا جائي كه ابن هرثمه كوشيد آنان را خاموش سازد و نزد آنان سوگند ياد كرد كه دستورى كه متضمن آسيب رسانيدن بهامام(ع) باشد ندهد. (2)
اين امر دليل آگاهى مردم مدينه از سوء نيت حكمرانان نسبت به امام بود.
«ابن هرثمه» گويد:« سپس سراى او را بازرسى كردم و در آن جز تعدادي قرآن و دعا و كتب علمى چيزى نيافتم."(3)
امام هادى (ع) همراه فرزند خود«عسكرى» نوجوان، با ابن هرثمه، مدينه را به سوى سامره ترك كرد. يك روز پس از رسيدن به سامره، متوكل، امام(ع) را دعوت كرد و ياران متوكل به استقبال امام رفتند و متوكل نيزشرايط تعظيم و تكريم بجاى آورد و احترامات خود را به امام(ع) ظاهر داشت؛ سپس او را به منزلى فرستاد كه پيشاپيش براى وى آماده كرده بود.
متوكل با اين روش مزورانه، خواست برنامه سياسى و دشمنى ديرينه خود را با امام(ع) زير پوشش قرار دهد. متوكل با احضار امام(ع) وى را به اقامت اجبارى ملزم ساخت و واداشت تا زير مراقبت شديد كاخ، زندگى كند.
امام هادي(ع) تحت مراقبت
هدف متوكل از احضار يا دعوت امام (ع) به سامره نزد خود و يارانش، محو كردن او در حاشيه دربار خلافت بود، تا چيزي از امور ايشان از وي مکتوم نماند.
امام با خويشتندارى در برابر آنان تظاهر به اين مي كرد كه آنچه درباره وى عمل مىكنند مورد قبول اوست و به هرحال با سياست دولت عباسيان موافق است. دعوت به ضيافت را از طرف آنان مىپذيرفت و بر خوانشان - سر سفره- مىنشست و در مجالس و مراسم آنان شركت مىجست. (4)
اين موضع امام (ع) در برابر دولت، مسامحه يا چشم پوشى يا فروتنى نبود. زيرا چنين چيزى با شخصيتى مانند شخصيت امام(ع) مطابقت نداشت.
هر گونه فروتنى امام هادي (ع) در برابر دستگاه به اين معنى بود كه بر ضد مصالحعالى اسلام رفتار كرده است. اگر دولت احساس مي كرد كه ايشان از مواضع خود چشم پوشيده است، بالاترين مقام و موقعيت و جاه و جلال را تقديم وى مي كرد، بى آن كه وى را وادار به اقامت اجبارى و مراقبت شديد كند.
امام(ع) توجه داشت كه سياست ستمگرانه حکومت نسبت به او روز به روز تندتر و بيشتر مىشود تا جايي كه متوكل در پايان حكومت خود به علت سعايت ها و خبرچينىها بر ضد امام(ع)،او را زندانى كرد. آن اخبار، متوكل را هوشيارمي كرد و شك را در او بيدار مىساخت و وادارش مىنمود تا خانه امام(ع) را در مراقبت شديد قرار دهد تا از صحت و سقم آن اخبار آگاه گردد.
افتراها و خبر چيني ها با شكست روبرو گرديد
1- همه خبرها و افتراها هميشه با شكست روبرو مي شد، بى آن كهاز نظر كشف اطلاعات درباره حقيقت كار و فعاليت هاى امام (ع) به نتيجه برسد.
جاسوسان خليفه،هميشه وقتى باز مي گشتند تاكيد مي كردند كه در سراى آن بزرگوار(ع)، چيزى كه مايه شك باشد وجود نداشته است. (5) اين خبر به متوكل آرامش مي داد و نسبت به حضرت امام(ع)، قدردانى و احترام خاصى ابراز مي داشت.
امام هادى(ع)، هر بار كه خانهاش مورد بازديد قرار مي گرفت، موفق مىشد آنچه را كه مشكوك بود پنهان سازد زيرا پولها و نوشتههايى به حضرتش فرستاده مىشد كه لازم بود از نظر دولت پنهان ماند. هر گاه مي خواست كارى را كه آشكار شدن آن از نظر دولت براى او(ع)، محظورى داشت پنهان دارد، روش رمز به كار مىبرد. (6)
2- هر گاه سراى امام(ع) مورد بازرسى قرار مي گرفت، با نهايت آرامش، خود را به بى اعتنائى مىزد و به پاسبانانى كه براى تجسس مىآمدند كمك مي كرد تا ماموريت خود را انجام دهند. براى آنان چراغ مىافروخت و اطاق هاى خانه را به آنان نشان مي داد تا براى ماموران ايجاد شبهه نشود كه او فعاليت غير عادى دارد.
اگر امام(ع) جز اين، موضعى اتخاذ مىفرمود، با رفتار خود شك حكمرانان را در مورد فعاليت هاى خويش برمىانگيخت. بارها خانه امام مورد بازرسى قرار مي گرفت و آن در اثر سخن چيني هاى« بطحانى» نزد متوكل بود كه مىگفت امام داراى پول و اسلحه مىباشد و متوكل بي درنگ به« سعيد»حاجب، فرمان مي داد به خانه امام(ع) حمله برد و پول و اسلحه ها را بيابد و نزد او ببرد.
يك بار«سعيد» به وسيله نردبانى از خيابان وارد پشت بام خانه امام(ع) شد و در تاريكى از نردبان پائين آمد و نمىدانست چگونه وارد اتاق ها شود. امام(ع) با كمال آرامش او را ندا در داد و فرمود:«اى سعيد بر جاى خود باش تا شمعى برايت بياورم.» سعيد گفت: بر جاى ماندم تا شمع آوردند، و در نور شمع پائين رفتم. او را ديدم، عبائى پشمين بر تن و كلاهى از همان جنس بر سر داشت و سجاده او که از حصير بود در برابرش گسترده بود و روى به قبله داشت.
پس به من گفت:«اين اطاق ها.» و من وارد آن اطاقها شدم و بازرسى كردم و چيزى نيافتم.
سعيد كوشيد از امام پوزش طلبد و عذر مامور بودن خود را بخواهد اما امام(ع) اين آيه را تلاوت كرد:
و سيعلمون الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون.( زود است كه ستمگران بدانند به چه گرفتارى دچار خواهند گشت.) (7)
در رويدادى ديگر به متوكل خبر رسيد كه از شهر قم كه يكى از مراكز طرفداران امام(ع) بود، اموالى به حضرت فرستادهاند. متوكل به وزيرخود « فتح بن خاقان» دستور داد كه مراقب اوضاع باشد و نتيجه را به او خبردهد. (8)
نقش امام(ع) و موضع وى در حوادث
امام در سامره زير نظر جاسوسان متوكل شب و روز مورد مراقبت بود و مي كوشيد كارهاى خود را در آن محيط سخت انجام مي دهد. فعاليت هاى ايشان در آن دايره پر تشويش محدود مي شد و حتى الامكان مي كوشيد برخوردى روى ندهد. امام(ع) با توجه به فشار و مراقبت شديدى كه متوجه خود و يارانش بود، حركت خود را در دو زمينه آغاز نمود:
الف- آگاه ساختن امت و نشان دادن مواضع علمى خود به صورت پاسخ گفتن به شبههها و جواب به پرسشهائى كه خليفه از او مي كرد، تا آن امام را در تنگنا قرار دهد و نتواند از عهده حل آن بر آيد. مثلا متوكل از«ابن سكيت» خواست مسالهاى پيچيده و دشوار در حضور او مطرح كند و از امام(ع) جواب آن را بخواهد. «ابن سكيت»، برخى مسائل را كه سخت دشوار مي دانست ازامام پرسيد و امام در آن مبارزه و مباحثه پيروز گرديد.
«يحيى بن اكثم»، متوكل را گفت:«دوست ندارم پس از پرسش هاى من از اين مرد چيزى پرسيده شود زيرا وقتى آشكار گردد كه او دانشمند است رافضيان تقويت مي گردند.» (9)
امام(ع) پاسخ سوالات را مي داد و شبهههاى كفرآميز را كه در اجتماع او رايج بود رد مي كرد. (10)
ب- پشتيبانى از پايگاه هاى خود و توجه داشتن به آنها، تا در حد امكان، نيازشان را برطرف سازد و كوشش در آموزش آنان و تقويت ايمانشان.
امام با كوشش خستگى ناپذير و فراوان، وقت خود را براى تجديد فعاليت پيروان خود مصروف مي داشت. هر وقت فرصت اين كارها دست مي داد و امكان فعاليت پيش مىآمد، پايگاه هاى خود را با هر روشى كه امكان داشت تقويت مي كرد تا در برابر مشكلات، نيروهاى پايدار و مجهز آماده داشته باشد.« براى امام هادى(ع) از راه هاى پنهانى و آشكار، و در هر صورت ممكن، پولهاى سرشار از قبيل خمس و زكات و خراج مىرسيد و آنها را درمصالح عمومى اسلام به مصرف مىرسانيد تا جنبش فرو ننشيند. اين فعاليت ها البته دور از چشم حكمرانان و مركز حكومت عباسيان بود. (11)
موضع عباسيان در برنامه ريزى امام(ع)
حكمرانان عباسى براى به دست گرفتن كارهاى امام(ع) و عارى نمودن برنامه امام از هر گونه تاثير به روشهاى زيرعمل مي كردند:
1- صف آرايى در برابر امام(ع) و به مبارزه طلبيدن ايشان(ع) از نظرعلمى.
در اين مورد، نقشههاى آنها با شكست روبرو گرديد زيرا چنانكه گفتيم، امام(ع) پاسخ پرسش ها و استفتائات آنان را مي داد.
2- كوشش در جلب امام و كشانيدن ايشان به طرف خود و نزديك ساختن امام به دربار، تا افكار وى بى ثمر و بى تاثير گردد و از پايگاههاى تودهاى خود دور افتد. مىتوان موضع امام(ع) را در پذيرفتن و اظهار موافقت براى حضور يافتن در سامره و همراهى با آنان چنين تفسير كرد:
الف: حمله و فشار و اجبار تا مرز مرگ پيش رفت و مخالفت و امتناع آشكار امام از حضور در مجلس متوكل به اين نتيجه منجر مي شد كه حكومت را بر ضد خود تحريك كند. ولي سياست امام باعث شد که دولت به اهداف خود نرسد.
ب: امام(ع) مي خواست از طرف سخن چين ها و افتراهاى بعضى از جاسوسان كه خواستار گرفتارى و آزردن ايشان بودند، در امان باشد. امام(ع) مىخواست در برابر حكام طورى حركت كند كه شك و بيمى در دلها ايجاد نکند تا شايد بتواند فرصتى به دست آورد و در زمينههاى لازم به فعاليت پردازد و تحرك و كوشش را دوباره آغاز كند.
ج: امام(ع) شايد با زيستن در محيط طبقات حاكم و با نفوذ دولت مىخواست به اين امر توفيق يابد كه در ميان آنان سخن حق را رايج گرداند واز موضع عادلانه خود دفاع كند و محبت، احترام و توجه آنان را به خود جلب نمايد.
د- امام در آن هنگام اين مساله را مي دانست كه اساساً حكومت عباسى، بر حسب و نسب مبتنى است و نسبت ها و پيوندهاى خانوادگى و مصالح شخصى و واسطه ها، پايه آن است. امام انديشيد كه مىتوان از اين واقعيت به سود اسلام بهره جست و كوشيد تا از فشار و ستم نسبت به مردم خود کاسته و خطرهايى را كه متوجه پايگاه هاي مردمي امام مي شد را از آنها دور کند.
قيام هاى علويان و دعوت براى رضا از آل محمد(ص)
يکي ديگر از نگراني ها و وحشت فرمانروايان، شورش علويان برعليه آنان بود. از اين رو عباسيان در برابر آن، موضعى قاطعانه مي گرفتند تا پيش از آن كه رشد يابد و گسترش پيدا كند، آن را در نطفه خفه كنند و بقاياى آن را تعقيب نمايند تا از دست آن آشوبها رهائى يابند. بديهى است كه اين چاره جويى و جلوگيرى، با همه وسايل قهرآميز و سركوبى وحشيانه صورت مي گرفت.
در اين نظرگاه كينه آميز نسبت به علويان، ( يعنى حركت ضد علوى)، بين خليفه و فرمانده و وزير و تركان كه در آن اوقات در سامره پايتخت عباسيان حضور پررنگي داشتند، تفاوتى وجود نداشت. چنانكه طبقه ذي نفع و برخوردار از همه امتيازهاى طبقاتى و همه فرماندهان و متنفذان كه اعلام صلح و جنگ در دست آنان بود نيز در آن حركت ضد علوى مانند ديگران بودند.
در آن هنگام، دولت عباسيان به علت سياست ظالمانه خود دچار ناتوانى و پاشيدگى و گسيختگى شده بود و از اندك جنبش علويان به وحشت مىافتاد و از سايه آنان نيز به هراس گرفتار مىآمد. از اين روى، در مقابل آنان روشى خشن پيش گرفته و شورشيان بر عليه خود را به بدترين عقوبت مىآزردند.
انقلابيون علوى اگر در خود احساس قدرتى مي كردند و پيروانى فراهم مىآوردند، در مىيافتند كه بايد برنامهاى تهيه كنند و نقشهاى طرح نمايند تا بر ضد حكمرانان فاسد و منحرف خروج كنند. در بيشتر شورشها با شعار-« رضا از آل محمد»- مردم را فرا مي خواندند و منظورشان از آن شعار، بهترين شخص از آل محمد(ص) بود و به اعتقاد آنان كسى بهتر از حضرت امام هادى(ع) وجود نداشت.
انقلابيون با آن شعار همه گير و گسترده، روش جنگى جالبى به كارمىبردند تا بتوانند نام امام را پنهان دارند تا اگر انقلابيون شكست خوردند،امام در برابر دستگاه حاكم، در موضع اتهام و گرفتارى قرار نگيرد. و خوب مي دانستند كه امام(ع) زير نظر جاسوسان و خبرچينان دولتى قرار دارد و اگر بر ضد حكومت، به ايجاد عصيان و تمرد، متهم گردد ممكن است به قتل برسد.
شايان ذکر است كه امامان عليهم السلام، مبارزه مسلحانه و رويارويى مستقيم با حكام جور را به انقلابيون علوى محول مي كردند تا وجدان و اراده امت را برانگيزند و آنان را بر ضد انحراف دولت به مقاومت آموخته كنند. آنان با فداكارى مستمر مىكوشيدند تا وجدان و اراده اسلامى را از سقوط نگاه دارند. و اين يکي از راههاي مبارزه با ظلم و جور سمتگران عصر آنان بود. امام هادي عليه السلام نيز از اين قاعده مستثني نبودند. ايشان نيز ضمن اين که تحت مراقبت شديد عباسيان بود ولي از مبارزه با دستگاه ظلم و جور غافل نشده و از انقلابيون و بيداران امت در اين امر مهم استفاده مي کردند. اما چون حکومت قدرت و سلطنت خود را در خطر ديد؛ امام را به شهادت رساندند و بدين وسيله براي مدتي بيشتر، سلطنت خود را حفظ نمودند.
پي نوشت ها:
1- كامل الزيارات، ج 5، ص 304.
2- مروج الذهب، مسعودى، ج 4، ص 84.
3- تذكره ابن جوزى و موسوعه، ص 93.
4- تاريخ غيبت، ص 142.
5- همان.
6- همان.
7- شعرا،227/ ارشاد، ص 310/ فصول مهمه، ص 296.
8- مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 515.
9- مناقب، ج 3، ص 507.
10- احتجاج، ج 2، صص 251-260.
11- مناقب، ج 3، ص 512.
2- امام(ع) را از پايگاه هاى او دور ساخت تا مقدمه آواره ساختن و پراكندن پايگاه هاى ايشان باشد، و سازماندهي آن را از بين ببرد و آنان را از پيروزى نا اميد گرداند. متوكل دريافت كه اگر امام هادى(ع) از مراقبت او دور باشد يعنى در مدينه بماند، براي دولت او خطر بسياري خواهد داشت. پس دستور داد آن بزرگوار را به سامره بياورند تا حركات و سكنات ايشان را تحت نظارت داشته باشند.
متوكل به امام(ع) نامهاى نوشت و او را دعوت كرد كه با هر كس از خانواده و دوستان خود كه بخواهد به سامره بيايد. متوكل به نحوى به اين اقدام دست زد كه امت بر او نشورد. اين روش همان بود كه خليفگان پيش از او نيز عمل كردند. مامون نيز با حضرت رضا(ع) همچنين با حضرت جواد(ع) به همين روش اقدام نمود و كوشيد آنان در محيط دستگاه دولت به سر برند تا زير نظر نگاهبانان قصر باشند.
متوكل به وسيله يحيى بن هرثمه، يكى از فرماندهان ارتش خود، نامهاى به امام فرستاد و سپاهى با يحيى همراه كرد تا به مدينه روند و فرمان داد تا خانه امام را بازرسى كنند و در پى مدركى باشند كه امام را محكوم به توطئه و اقدام عليه دولت او كند، سپس او را به سامره آوردند.
وقتى مردم مدينه از موضوع آگاه شدند، سر و صدا راه افتاد و عمل«پسرهرثمه» را محكوم داشتند تا جائي كه ابن هرثمه كوشيد آنان را خاموش سازد و نزد آنان سوگند ياد كرد كه دستورى كه متضمن آسيب رسانيدن بهامام(ع) باشد ندهد. (2)
اين امر دليل آگاهى مردم مدينه از سوء نيت حكمرانان نسبت به امام بود.
«ابن هرثمه» گويد:« سپس سراى او را بازرسى كردم و در آن جز تعدادي قرآن و دعا و كتب علمى چيزى نيافتم."(3)
امام هادى (ع) همراه فرزند خود«عسكرى» نوجوان، با ابن هرثمه، مدينه را به سوى سامره ترك كرد. يك روز پس از رسيدن به سامره، متوكل، امام(ع) را دعوت كرد و ياران متوكل به استقبال امام رفتند و متوكل نيزشرايط تعظيم و تكريم بجاى آورد و احترامات خود را به امام(ع) ظاهر داشت؛ سپس او را به منزلى فرستاد كه پيشاپيش براى وى آماده كرده بود.
متوكل با اين روش مزورانه، خواست برنامه سياسى و دشمنى ديرينه خود را با امام(ع) زير پوشش قرار دهد. متوكل با احضار امام(ع) وى را به اقامت اجبارى ملزم ساخت و واداشت تا زير مراقبت شديد كاخ، زندگى كند.
امام هادي(ع) تحت مراقبت
هدف متوكل از احضار يا دعوت امام (ع) به سامره نزد خود و يارانش، محو كردن او در حاشيه دربار خلافت بود، تا چيزي از امور ايشان از وي مکتوم نماند.
امام با خويشتندارى در برابر آنان تظاهر به اين مي كرد كه آنچه درباره وى عمل مىكنند مورد قبول اوست و به هرحال با سياست دولت عباسيان موافق است. دعوت به ضيافت را از طرف آنان مىپذيرفت و بر خوانشان - سر سفره- مىنشست و در مجالس و مراسم آنان شركت مىجست. (4)
اين موضع امام (ع) در برابر دولت، مسامحه يا چشم پوشى يا فروتنى نبود. زيرا چنين چيزى با شخصيتى مانند شخصيت امام(ع) مطابقت نداشت.
هر گونه فروتنى امام هادي (ع) در برابر دستگاه به اين معنى بود كه بر ضد مصالحعالى اسلام رفتار كرده است. اگر دولت احساس مي كرد كه ايشان از مواضع خود چشم پوشيده است، بالاترين مقام و موقعيت و جاه و جلال را تقديم وى مي كرد، بى آن كه وى را وادار به اقامت اجبارى و مراقبت شديد كند.
امام(ع) توجه داشت كه سياست ستمگرانه حکومت نسبت به او روز به روز تندتر و بيشتر مىشود تا جايي كه متوكل در پايان حكومت خود به علت سعايت ها و خبرچينىها بر ضد امام(ع)،او را زندانى كرد. آن اخبار، متوكل را هوشيارمي كرد و شك را در او بيدار مىساخت و وادارش مىنمود تا خانه امام(ع) را در مراقبت شديد قرار دهد تا از صحت و سقم آن اخبار آگاه گردد.
افتراها و خبر چيني ها با شكست روبرو گرديد
1- همه خبرها و افتراها هميشه با شكست روبرو مي شد، بى آن كهاز نظر كشف اطلاعات درباره حقيقت كار و فعاليت هاى امام (ع) به نتيجه برسد.
جاسوسان خليفه،هميشه وقتى باز مي گشتند تاكيد مي كردند كه در سراى آن بزرگوار(ع)، چيزى كه مايه شك باشد وجود نداشته است. (5) اين خبر به متوكل آرامش مي داد و نسبت به حضرت امام(ع)، قدردانى و احترام خاصى ابراز مي داشت.
امام هادى(ع)، هر بار كه خانهاش مورد بازديد قرار مي گرفت، موفق مىشد آنچه را كه مشكوك بود پنهان سازد زيرا پولها و نوشتههايى به حضرتش فرستاده مىشد كه لازم بود از نظر دولت پنهان ماند. هر گاه مي خواست كارى را كه آشكار شدن آن از نظر دولت براى او(ع)، محظورى داشت پنهان دارد، روش رمز به كار مىبرد. (6)
2- هر گاه سراى امام(ع) مورد بازرسى قرار مي گرفت، با نهايت آرامش، خود را به بى اعتنائى مىزد و به پاسبانانى كه براى تجسس مىآمدند كمك مي كرد تا ماموريت خود را انجام دهند. براى آنان چراغ مىافروخت و اطاق هاى خانه را به آنان نشان مي داد تا براى ماموران ايجاد شبهه نشود كه او فعاليت غير عادى دارد.
اگر امام(ع) جز اين، موضعى اتخاذ مىفرمود، با رفتار خود شك حكمرانان را در مورد فعاليت هاى خويش برمىانگيخت. بارها خانه امام مورد بازرسى قرار مي گرفت و آن در اثر سخن چيني هاى« بطحانى» نزد متوكل بود كه مىگفت امام داراى پول و اسلحه مىباشد و متوكل بي درنگ به« سعيد»حاجب، فرمان مي داد به خانه امام(ع) حمله برد و پول و اسلحه ها را بيابد و نزد او ببرد.
يك بار«سعيد» به وسيله نردبانى از خيابان وارد پشت بام خانه امام(ع) شد و در تاريكى از نردبان پائين آمد و نمىدانست چگونه وارد اتاق ها شود. امام(ع) با كمال آرامش او را ندا در داد و فرمود:«اى سعيد بر جاى خود باش تا شمعى برايت بياورم.» سعيد گفت: بر جاى ماندم تا شمع آوردند، و در نور شمع پائين رفتم. او را ديدم، عبائى پشمين بر تن و كلاهى از همان جنس بر سر داشت و سجاده او که از حصير بود در برابرش گسترده بود و روى به قبله داشت.
پس به من گفت:«اين اطاق ها.» و من وارد آن اطاقها شدم و بازرسى كردم و چيزى نيافتم.
سعيد كوشيد از امام پوزش طلبد و عذر مامور بودن خود را بخواهد اما امام(ع) اين آيه را تلاوت كرد:
و سيعلمون الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون.( زود است كه ستمگران بدانند به چه گرفتارى دچار خواهند گشت.) (7)
در رويدادى ديگر به متوكل خبر رسيد كه از شهر قم كه يكى از مراكز طرفداران امام(ع) بود، اموالى به حضرت فرستادهاند. متوكل به وزيرخود « فتح بن خاقان» دستور داد كه مراقب اوضاع باشد و نتيجه را به او خبردهد. (8)
نقش امام(ع) و موضع وى در حوادث
امام در سامره زير نظر جاسوسان متوكل شب و روز مورد مراقبت بود و مي كوشيد كارهاى خود را در آن محيط سخت انجام مي دهد. فعاليت هاى ايشان در آن دايره پر تشويش محدود مي شد و حتى الامكان مي كوشيد برخوردى روى ندهد. امام(ع) با توجه به فشار و مراقبت شديدى كه متوجه خود و يارانش بود، حركت خود را در دو زمينه آغاز نمود:
الف- آگاه ساختن امت و نشان دادن مواضع علمى خود به صورت پاسخ گفتن به شبههها و جواب به پرسشهائى كه خليفه از او مي كرد، تا آن امام را در تنگنا قرار دهد و نتواند از عهده حل آن بر آيد. مثلا متوكل از«ابن سكيت» خواست مسالهاى پيچيده و دشوار در حضور او مطرح كند و از امام(ع) جواب آن را بخواهد. «ابن سكيت»، برخى مسائل را كه سخت دشوار مي دانست ازامام پرسيد و امام در آن مبارزه و مباحثه پيروز گرديد.
«يحيى بن اكثم»، متوكل را گفت:«دوست ندارم پس از پرسش هاى من از اين مرد چيزى پرسيده شود زيرا وقتى آشكار گردد كه او دانشمند است رافضيان تقويت مي گردند.» (9)
امام(ع) پاسخ سوالات را مي داد و شبهههاى كفرآميز را كه در اجتماع او رايج بود رد مي كرد. (10)
ب- پشتيبانى از پايگاه هاى خود و توجه داشتن به آنها، تا در حد امكان، نيازشان را برطرف سازد و كوشش در آموزش آنان و تقويت ايمانشان.
امام با كوشش خستگى ناپذير و فراوان، وقت خود را براى تجديد فعاليت پيروان خود مصروف مي داشت. هر وقت فرصت اين كارها دست مي داد و امكان فعاليت پيش مىآمد، پايگاه هاى خود را با هر روشى كه امكان داشت تقويت مي كرد تا در برابر مشكلات، نيروهاى پايدار و مجهز آماده داشته باشد.« براى امام هادى(ع) از راه هاى پنهانى و آشكار، و در هر صورت ممكن، پولهاى سرشار از قبيل خمس و زكات و خراج مىرسيد و آنها را درمصالح عمومى اسلام به مصرف مىرسانيد تا جنبش فرو ننشيند. اين فعاليت ها البته دور از چشم حكمرانان و مركز حكومت عباسيان بود. (11)
موضع عباسيان در برنامه ريزى امام(ع)
حكمرانان عباسى براى به دست گرفتن كارهاى امام(ع) و عارى نمودن برنامه امام از هر گونه تاثير به روشهاى زيرعمل مي كردند:
1- صف آرايى در برابر امام(ع) و به مبارزه طلبيدن ايشان(ع) از نظرعلمى.
در اين مورد، نقشههاى آنها با شكست روبرو گرديد زيرا چنانكه گفتيم، امام(ع) پاسخ پرسش ها و استفتائات آنان را مي داد.
2- كوشش در جلب امام و كشانيدن ايشان به طرف خود و نزديك ساختن امام به دربار، تا افكار وى بى ثمر و بى تاثير گردد و از پايگاههاى تودهاى خود دور افتد. مىتوان موضع امام(ع) را در پذيرفتن و اظهار موافقت براى حضور يافتن در سامره و همراهى با آنان چنين تفسير كرد:
الف: حمله و فشار و اجبار تا مرز مرگ پيش رفت و مخالفت و امتناع آشكار امام از حضور در مجلس متوكل به اين نتيجه منجر مي شد كه حكومت را بر ضد خود تحريك كند. ولي سياست امام باعث شد که دولت به اهداف خود نرسد.
ب: امام(ع) مي خواست از طرف سخن چين ها و افتراهاى بعضى از جاسوسان كه خواستار گرفتارى و آزردن ايشان بودند، در امان باشد. امام(ع) مىخواست در برابر حكام طورى حركت كند كه شك و بيمى در دلها ايجاد نکند تا شايد بتواند فرصتى به دست آورد و در زمينههاى لازم به فعاليت پردازد و تحرك و كوشش را دوباره آغاز كند.
ج: امام(ع) شايد با زيستن در محيط طبقات حاكم و با نفوذ دولت مىخواست به اين امر توفيق يابد كه در ميان آنان سخن حق را رايج گرداند واز موضع عادلانه خود دفاع كند و محبت، احترام و توجه آنان را به خود جلب نمايد.
د- امام در آن هنگام اين مساله را مي دانست كه اساساً حكومت عباسى، بر حسب و نسب مبتنى است و نسبت ها و پيوندهاى خانوادگى و مصالح شخصى و واسطه ها، پايه آن است. امام انديشيد كه مىتوان از اين واقعيت به سود اسلام بهره جست و كوشيد تا از فشار و ستم نسبت به مردم خود کاسته و خطرهايى را كه متوجه پايگاه هاي مردمي امام مي شد را از آنها دور کند.
قيام هاى علويان و دعوت براى رضا از آل محمد(ص)
يکي ديگر از نگراني ها و وحشت فرمانروايان، شورش علويان برعليه آنان بود. از اين رو عباسيان در برابر آن، موضعى قاطعانه مي گرفتند تا پيش از آن كه رشد يابد و گسترش پيدا كند، آن را در نطفه خفه كنند و بقاياى آن را تعقيب نمايند تا از دست آن آشوبها رهائى يابند. بديهى است كه اين چاره جويى و جلوگيرى، با همه وسايل قهرآميز و سركوبى وحشيانه صورت مي گرفت.
در اين نظرگاه كينه آميز نسبت به علويان، ( يعنى حركت ضد علوى)، بين خليفه و فرمانده و وزير و تركان كه در آن اوقات در سامره پايتخت عباسيان حضور پررنگي داشتند، تفاوتى وجود نداشت. چنانكه طبقه ذي نفع و برخوردار از همه امتيازهاى طبقاتى و همه فرماندهان و متنفذان كه اعلام صلح و جنگ در دست آنان بود نيز در آن حركت ضد علوى مانند ديگران بودند.
در آن هنگام، دولت عباسيان به علت سياست ظالمانه خود دچار ناتوانى و پاشيدگى و گسيختگى شده بود و از اندك جنبش علويان به وحشت مىافتاد و از سايه آنان نيز به هراس گرفتار مىآمد. از اين روى، در مقابل آنان روشى خشن پيش گرفته و شورشيان بر عليه خود را به بدترين عقوبت مىآزردند.
انقلابيون علوى اگر در خود احساس قدرتى مي كردند و پيروانى فراهم مىآوردند، در مىيافتند كه بايد برنامهاى تهيه كنند و نقشهاى طرح نمايند تا بر ضد حكمرانان فاسد و منحرف خروج كنند. در بيشتر شورشها با شعار-« رضا از آل محمد»- مردم را فرا مي خواندند و منظورشان از آن شعار، بهترين شخص از آل محمد(ص) بود و به اعتقاد آنان كسى بهتر از حضرت امام هادى(ع) وجود نداشت.
انقلابيون با آن شعار همه گير و گسترده، روش جنگى جالبى به كارمىبردند تا بتوانند نام امام را پنهان دارند تا اگر انقلابيون شكست خوردند،امام در برابر دستگاه حاكم، در موضع اتهام و گرفتارى قرار نگيرد. و خوب مي دانستند كه امام(ع) زير نظر جاسوسان و خبرچينان دولتى قرار دارد و اگر بر ضد حكومت، به ايجاد عصيان و تمرد، متهم گردد ممكن است به قتل برسد.
شايان ذکر است كه امامان عليهم السلام، مبارزه مسلحانه و رويارويى مستقيم با حكام جور را به انقلابيون علوى محول مي كردند تا وجدان و اراده امت را برانگيزند و آنان را بر ضد انحراف دولت به مقاومت آموخته كنند. آنان با فداكارى مستمر مىكوشيدند تا وجدان و اراده اسلامى را از سقوط نگاه دارند. و اين يکي از راههاي مبارزه با ظلم و جور سمتگران عصر آنان بود. امام هادي عليه السلام نيز از اين قاعده مستثني نبودند. ايشان نيز ضمن اين که تحت مراقبت شديد عباسيان بود ولي از مبارزه با دستگاه ظلم و جور غافل نشده و از انقلابيون و بيداران امت در اين امر مهم استفاده مي کردند. اما چون حکومت قدرت و سلطنت خود را در خطر ديد؛ امام را به شهادت رساندند و بدين وسيله براي مدتي بيشتر، سلطنت خود را حفظ نمودند.
پي نوشت ها:
1- كامل الزيارات، ج 5، ص 304.
2- مروج الذهب، مسعودى، ج 4، ص 84.
3- تذكره ابن جوزى و موسوعه، ص 93.
4- تاريخ غيبت، ص 142.
5- همان.
6- همان.
7- شعرا،227/ ارشاد، ص 310/ فصول مهمه، ص 296.
8- مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 515.
9- مناقب، ج 3، ص 507.
10- احتجاج، ج 2، صص 251-260.
11- مناقب، ج 3، ص 512.