loading...
مجله اینترنتی بی باک | شدت خنده!, اخبار, سرگرمی, روانشناسی, فال و طالع بینی, دکوراسیون،آشپزی, گردشگری داستان, ورزش, کودکان,احکام
آغاز ماه مهر(غم من،دوری از شما!)حتما مطالعه بفرمایید

بسم ربی یا الله

سلام و درود خدمت شما عزیزان

متاسفاته بنده به دلیل آغاز ماه مهر،ماه تحصیل،دیگر قادر به بروزرسانی مجله اینترنتی بی باک نیستم.

رمز در اختیار دوستان قرار گرفت

امیدوارم سایتی موفق داشته باشیم.

خداحافظ

دوستار شما

محمد مهدی رضوانی:مدیر سایت بی باک

آخرین اخبار مجله اینترنتی بی باک|درود بر شما کاربر گرامی.

مجله اینترنتی بی باک با موفقیت در ستاد ساماندهی پایگاه های اینترنتی ثبت شد.

با آرزو موفقیت روز افزون و عاقبت بخیری همه جوانان ایرانی و شیعه مذهب جهان.

علی اصغر بلوکی بازدید : 40 پنجشنبه 13 شهریور 1393 نظرات (0)

یک هفته بود کارت های عروسی روی میز بودند. هنوز تصمیم نگرفته بود چه کسانی را دعوت کند. لیست مهمان ها و کارت های عروسی ذهنش را پر کرده بود... برای عروس مهم بود كه چه كسانی حتما در عروسی اش باشند. از اينكه دایی اش سفر بود و به عروسی نمي رسيد دلخور بود... کاش می آمد ... خيلی از كارت ها مخصوص بودند. مثلا فلان دوست و فلان رئيس ... خودش کارت ها را می برد با همسرش! سفارش هم مي كرد كه حتما بيايند... اگر نیایید دلخور می شوم. دلش مي خواست عروسی اش بهترين باشد. همه باشند و خوش بگذرانند. تدارک هم ديده بود. آهنگ و ارکست هم حتما بايد باشند، خوش نمی گذرد بدون آن ها!!! بهترین تالار شهر را آذین بسته ام. چند تا از دوستانم که خوب می رقصند حتما باید باشند تا مجلس گرم شود. 

                           

آخر شوخی نبود که. شب عروسی بود... همان شبی که هزار شب نمی شود. همان شبی که همه به هم محرمند. همان شبی که وقتی عروس بله می گوید به تمام مردان شهر محرم می شود این را از فیلم هایی که در فضای سبز داخل شهر می گیرند فهمیدم... همان شبی که فراموش می شود عالم محضر خداست. آهان یادم آمد. این تالار محضر خدا نیست تا می توانید معصیت کنید. همان شبی که داماد هم آرایش می کند. همه و همه آمدند حتی دایی و ...اما ..................... کاش امام زمانمان "عج" بود. حق پدری دارد بر ما... مگر می شود او نباشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ عروس برایش كارت دعوت نفرستاده بود، اما آقا آمده بود. به تالار كه رسيد سر در تالار نوشته بودند:

 ( ورود امام زمان"عج" اكيدا ممنوع !)


دورترها ايستاد و گفت: دخترم عروسيت مبارک! ولی ای كاش كاری مي كردی تا من هم می توانستم بيایم .... مگر می شود شب عروسی دختر، پدر نیاید. (آخر امامان پدر معنوی ما هستن) دخترم من آمدم اما ... گوشه ای نشست و دست به دعا برداشت و برای خوشبختی دختر دعا کرد...

                      


علی اصغر بلوکی بازدید : 46 پنجشنبه 13 شهریور 1393 نظرات (0)


 این روزها بوی فراموشی می آیدو وضعیت زرد است

و کسی نمی داند که عزت چه بهایی داده است، که رهایی زاده است

راه را گم کردیم آتش سرد شدیم، از وفا طرد شدیم، معدن درد شدیم

یادمان رفت که خرج تو و من گشته شهید.

 



اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    کدام یک از مطالب سایت را بیشتر می پسندید؟
    شما در کدام رده سنی می باشید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 176
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 5
  • آی پی امروز : 54
  • آی پی دیروز : 16
  • بازدید امروز : 61
  • باردید دیروز : 19
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 170
  • بازدید ماه : 127
  • بازدید سال : 1,823
  • بازدید کلی : 39,975